عـــ ــاشِـــ ــــقـــ ـــانِــــه
عٍــــ ــــشــــ ــــقـــــــ
این نامه را غمت نباشد رفیق...عادت میکنی تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بی تو میمیرم .. گریــــــه شاید زبان ضعـــف باشد دیگر نمی گویم گشتم نبود نگرد نیست خنده ام میگیرد… حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد! حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ! خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود! برمیگردم چـون دلـتنـگـت مــی شــوم!!! من رفتم … راستی…
برایت سفید می گذارم
امروز عجیب
بی واژه بی حصار می خواهمت
این نامه را تا کن
آسمان را بشکن
من پر از قاصدکم
امروز عجیب
در هوای تو می خواهم
پراکنده شوم
به آدم ها ...به آمدنهاشان...به بودنهاشان ...به رفتنهاشان...به همه چیزشان عادت می کنی...
آنقدر که نبودنشان درد دارد...آنقدر درد که چشمانت را زل میزند به در و دیوار...به آینه...به من...
به من نگاه کن... درد زنده را ببین...
غمت نباشد رفیق... به درد هم عادت میکنی...
شاید کودکــانه ..شاید بی غــرور …
اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شـــود
می فهمــــم نه ضعیفم ..نه کودکم.. بلکه پر از احساســـم …
صادقانه می گویم...
گشتم بود
اما...
مال من نبود
از اینکه…
هنوز بهت فکر میکنم…
خدایا کمکم کن…
خسته شده ام…
وقتی مال من نیست…
چرا تو فکرمه…!!!
سيلي چشمهايش
برتمام باورم چنگ ميزند
چشمهايم را به تمسخرميگيرند
مَعشُوقِـــــ ــــــــه ای پِیـــ ــــــــدا کَــــــ ـــــردِهِ اَم بِه نــــــــ ـــامِ روزِگـــــــ ـــــآر !!!!
اِیـــــــ ـــــن رُوزهـــ ـــــــــا سَخـ ــــــــــت مَرا دَر آغــــــــ ــــوش خــــــــ ــویش
بِه بــــــ ـــــازی گِـــــــــ ـــرفتِه اَســـ ــــــــت !!!
و تو فقط گفتی برو به …!!!
مدت هاست که بی تابم
بی تاب بازگشت و کلام آخرت…
به بسلامت بود یا به جهنم؟؟!
گریه می کنند ...
مثل بالش من ...
هر شب غرق اشک است !!
او مرا دارد و من او را
همین بس است...
خالیم را می بندم
میخواهم بروم
به هیچ کجا
ای کاش
زودتر برسم !!!
خالیم را می بندم
میخواهم بروم
به هیچ کجا
ای کاش
زودتر برسم !!!
نگران نباش...
نگـــــــران نباش
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت "
بــزرگ شـــده ام ...
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم
! امـوختــه ام که این فـــاصــله کوتـــاه بین لبخند و اشک نامش " زندگیست
" آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای " نبــودنـت " تنگ نشــــود
راســــــتی دروغگـــــفتن را نیــــــــز خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!
حــــال مـــن خـــــــوب اســت " خــــــوبِ خــــوب
تنهاييم را به گردن هيچكس نمي اندازم!
گردن هيچكس تاب اين همه سنگيني را ندارد...
انگار قرار نيست با تو بي حساب شوم
سالهاست كه رفتي اي...
اما...
هنوز هم اشكايم دارند حساب ديدنت را با چشم هايم صاف ميكنند!
گاهي دست خودم را مي گيرم و مي برم هواخوري !
ياد توهم كه همه جا با منست...
تنهايي هم كه پا به پا مي دود .
مي بيني؟ مي بيني؟
وقتي كه نيستي، همه جمعمان جمع است!
بغض هايمرا به آسمان سپرده ام !
خدا به خير كند باران امشب را ...
هی فلانی ... میدانی؟ میگویند رسم زندگی چنین است :
می آیند...
می مانند...
عادت می دهند...
و می روند!!!
وتو در خود می مانی و تو تنها !
راستی نگفتی ، رسم تو نیز چنین است؟مثل همه فلانی ها ؟
گفتند عینک سیاهت را بردار
دنیا پر از زیبایی هاست !!!
عینک را برداشتم ...
وحشت کردم از هیاهوی رنگها
عینکم را بدهید می خواهم به دنیای
یکرنگم پناه ببرم ...
يا به تو مي انديشم !
يا به اين مي انديشم، كه چرا؟
به تو مي انديشم...
از خواب بلند شدم تا به آغوشت پناه ببرم...
افسوس
يادم رفته بود كه از نبودنت به خواب پناه برده ام ...!
سالهاست كوهستان دلم،
به حرمت رد پايت به برف هايش اجازه آب شدن نميدهد!
تيشه و كلنگ برداشته ام!!!
تو فقط بگو كدام كوه...
Design By: KHanOomi |